درخواست مشاوره تماس

جشنواره

شیراز بورس

باید به بورس و بازارهای مالی به عنوان یک دنیای موازی با دنیای واقعی نگاه کنیم، چیزی شبیه به فیلم های ((نمایش ترومن)) و ((ماتریس)) که در آن ها قوانین دیگری غیر از آن چه که ما با آن ها در زندگی روزمره مواجه هستیم حاکم است. در این دنیا همه چیز ممکن است. جاده ها هر روز جا به جا می شوند؛ خانه ها یک روز این جا هستند روز بعد جای دیگر؛ مارها گاهی می خزند گاهی پرواز می کنند؛ محل کارتان امروز در یک سوپرمارکت است و فردا در اتاق ریاست یک شرکت. عجیب است،نه؟ ولی کاملاً واقعی است.

شیراز بورس

هدف موسسه کارآفرین آوای مشاهیر:

اینها پرسش هایی هستند که سعی شده در این مقاله در موسسه کار آفرین آوای مشاهیر در راستای آموزش بورس در شیراز منتشر شده است . به طور مختصر پاسخ داده شوند. پس تا پایان با ما همراه باشید.

 

هرروز می تواند جور دیگری باشد یا نباشد. چگونه با دنیایی که در آن روزانه همه چیز ، به جز خودتان ، در تحول است کنار می آیید ؟ دنیایی که ممکن است مجدداً طی دو روز آینده کاملاً بی تغییر بایستاد و سپس باز تغییر را از نو شروع کند و دوباره به سکون موقت برسد و این قصه را تا بی نهایت ادامه دهد؟

کسی که تازه به این دنیا پا گذاشته است هنوز نمی داند که این جا همه چیز در حال تغییر دائمی است، لذا فکر می کند که چیزی که امروز الف است، فردا هم الف می ماند. اما وقتی فردا الف به سین تبدیل شد متحیر می شود. با خود فکر می کند که حتماً اشتباه متوجه شده است و از کنار آن می گذرد. دفعه ی بعد باز الف عوض می شود ، ولی نه به سین بلکه این بار به نون. چی شد؟! دفعه ی قبل الف اگر الف نبود لااقل سین بود؛ حالا چطور شده که بی آن که متغیرها تغییری کرده باشند به نون رسیدیم؟ به نظر غیر ممکن و غیر معقول است. بله، ولی روزها بر همین منوال می گذرند و هر روز الف به چیز دیگری تبدیل می شود. ناگهان سوژه ی ما متوجه می شود چیزی را کشف کرده است: اگر الف اول تبدیل به سین شد و سپس به نون و بعد به کاف و جیم، پس دوازده روز دیگر به قاف خواهد رسید. راه حل ریاضی را چند بار چک می کند و می گوید کاملاً درست است. درست است؟ نه خیر، کاملاً هم غلط است! دوازده روز بعد ، الف همان الف می ماند و تا چند روز هم تغییری نمی کند! این جاست که کاملاً گیج می شود و شروع می کند به تحقیق در مورد شناسایی الگوهای تبدیلی الف. بعد از چند ماه روانش به هم می ریزد، چرا که پیش بینی هایش یکی در میان درست و غلط از کار در می آید. شناسایی الگوها هر روز برایش سخت تر می شود تا این که تسلیم می شود. سراغ در خروجی را می گیرد تا هر چه روزدتر از این بازار دیوانه خارج شود و نفس راحتی بکشد!

شخص دیگری وارد این فضا می شود . او هم متوجه می شود که گاهی الف به ب و گاهی به ج تبدیل می شود و گاهی هم همان الف می ماند. بعد از مدتی امتحان کردن می فهمد که این تبدیلات را نمی توان به صورت منطقی تحلیل کرد و توضیح داد. می فهمد که در این جا به چیزی نمی توان اعتماد کرد. لذا تصمیم می گیرد به تنها چیز ثابتی که در این محیط وجود دارد بچسبد یعنی به خودش و فقط روی رفتار خودش کار کند.

اگر خون سرد باشد به زودی متوجه می شود که در تبدیل گاه گاه الف به عین و صاد فاجعه ای وجود ندارد. با این دیدگاه به سیستمی دست پیدا می کند که می تواند با آن کار کند. این سیستم گاهی او را به مسیر درست و گاهی به مسیر غلط می برد. اما چون انرژی خود را مدیریت می کند توان کافی دارد تا بازی را بارها و بارها تکرار کند و از این کار لذت هم می برد. چون بالاخره یاد گرفته است تا تنها به فکر اثرگذاری روی چیزی باشد که از عهده ی آن بر می آید: رفتار خودش! اکنون او هر زمان که مایل باشد می تواند این بازار دیوانه را ترک کند ولی هرگز مایل به این کار نیست. او خود را با این دنیای دیوانه وفق داده است و در آن به خوبی به زندگی ادامه می دهد.