کتاب پولدار پدر فقیر (۱۹۹۷):
کتاب پولدار پدر فقیر (۱۹۹۷) سبک خود زندگینامه را با توصیههای شخصی ترکیب میکند. تا مراحل رسیدن به ثروت و استقلال مالی را ارائه کند. این نویسنده معتقد است که در این کتاب پُرفروش مجله نیویورک تایمز نکاتی را میآموزد که هرگز در جامعه نیاموختهایم و اینکه آنچه طبقه بالاتر به فرزندانشان منتقل میکنند. دانش ضروری برای کسب ثروت (ثروتمند ماندن) است. او ماجرای دوران سرمایه گذاری فوق العاده موفقش و بازنشستگی زودرسش در سن ۴۷ سالگی را برای تایید ادعاهایش تعریف کرد.
هدف موسسه کارآفرین آوای مشاهیر:
اینها پرسش هایی هستند که سعی شده در این مقاله در موسسه کارآفرین آوای مشاهیر در راستای آموزش بورس در شیراز به طور مختصر پاسخ داده شوند پس تا پایان با ما همراه باشید.
ترس از مذمت جامعه نمیگذارد که از «دور باطل» خارج شویم و ثروتمند شویم.
بیشتر ما میدانیم که دور باطل به چه معنی است، ولی اگر از ما بپرسند، چطور آن را تعریف میکنیم؟ یکی از تعاریفش این است «روال بیپایان کار برای هر کسی به جز خود». این یعنی شما تمام کار را میکنید، ولی بیشتر پاداش به دیگران (دولت، تحصیلداران و روسا) میرسد. معمولاً منظورمان از دور باطل چیزی است که همه ما گرفتارش هستیم. در عین حال، آن را چیز منفوری میدانیم. پس چرا به دویدن ادامه میدهیم؟ چون زندگی بیشتر مردم زیر طلسم ترس از مذمت جامعه است.
مثلاً به این شعار فکر کنید:
«برو مدرسه، خیلی درس بخوان، شغل خوبی پیدا کن». ما هنوز هم این شعار را درس میدهیم، اگرچه توصیه منسوخی است که ریشه در تفکرات گذشته والدینمان دارد. در آن دوران، احتمالاً میتوانستید به محض فارغ التحصیلی شغلی پیدا کنید، دهها سال برای همان شرکت کار کنید و با حقوق بازنشستگی راحت بازنشسته شوید. امروزه این دیگر روش تضمینی برای رهایی همیشگی از مشکلات مالی یا فقر نیست. حقیقت این است که شما میتوانید سخت کار کنید.
ترس و طمع ممکن است کاری کند که افراد بدون فکر اقتصادی تصمیمات غیرمنطقی بگیرند
در زمینه پول هر کسی (ثروتمند و غیرثروتمند) دو هیجان اساسی را تجربه میکند ترس و طمع. اگر پول داشته باشید. احتمالاً روی این تمرکز میکنید که چه چیزهای جدیدی میتوانید بخرید. (طمع). اگر نداشته باشید، نگرانید که شاید همیشه کم بیاورید (ترس). افرادی که دانش کافی را برای مدیریت امور مالیشان ندارند. خیلی ممکن است که در تصمیم گیری خود تحت تاثیر این هیجانات باشند. مثلاً فرض کنید که ترفیع گرفتید و دستمزدتان خیلی بالا رفت. میتوانید. آن پول اضافی را روی چیزی مثل اوراق یا سهام سرمایه گذاری کنید که به تدریج برایتان درآمدزایی میکند، یا میتوانید با خریدهای جدیدی مثل خانه یا ماشین دلتان را راضی کنید. اگر شما از لحاظ مالی نادان باشید.
هیجان:
اینجا ریش و قیچی دست هیجانتان خواهد بود. ترس از دست دادن پول آنقدر قوی است که نمیگذارد به خاطر ریسک ادراک شده، در سهام یا داراییهای دیگری سرمایه گذاری کنید، اگرچه این سرمایه گذاریها در بلندمدت برایتان ثروت خواهد آورد. در عین حال، طمع باعث میشود .که اضافه حقوقتان را برای سبک زندگی بهتر (مثل خرید خانه بزرگتر) خرج کنید که انتخاب واقعیتر و امنتری از خریدسهام شرکت به نظر میرسد. ولی ارتقاء خانه مبلغ وام و هزینه قبوض شهری را هم بالاتر میبرد که عملاً افزایش حقوقتان را خنثی میکند. ترس و طمع به این شکل نمیگذارد که افراد بدون مغز اقتصادی در بلندمدت ثروتمند شوند.
پدر پولدار پدر فقیر علیرغم اهمیت هوش مالی در موفقیت شخصی و اجتماعی، ما هیچ آموزشی در این زمینه نمیبینیم
بیشتر ما فکر میکنیم که برای کسب ثروت فقط کافی است با استعداد و توانمند باشیم. ولی در واقع، دنیا پُر از چنین آدمهایی است و بیشترشان فقیر هستند. کمبود آنها در هوش مالی است، استعداد جامعی برای موضوعات مالی مثل حسابداری، سرمایه گذاری و این جور موارد. متاسفانه ما بدون این هوش تربیت میشویم. نظام آموزشی ما طوری ساخته شده است که رشتههای مفید مختلفی را به افراد بیاموزد، ولی هوش مالی جزو این رشتهها نیست. کودکان چیزهایی مثل پس انداز یا سرمایه گذاری را نمیآموزند و بنابراین هیچ شناختی از موضوعاتی مثل سود مرکب ندارند. نمونه بارزش این است که امروزه حتی دبیرستانیها هم تمام پول داخل کارتشان را خرج میکنند.
فقر:
این فقر آموزشی در زمینه هوش مالی تنها گریبان جوانان را نگرفته است، بلکه مشکل جوانان تحصیل کردهای است که بسیاری از آنها تصمیمات بدی با پولشان میگیرند. به عنوان مثال، سیاستمداران عموماً باهوشترین و تحصیل کردهترین افراد جامعه محسوب میشوند، ولی بی دلیل نیست که کشورها بدهی ملی وحشتناکی به بار میآورند بیشتر سیاستمداران حاکم هوش مالی ناچیزی دارند. افراد عادی هم ممکن است وضعیت فوق العاده بدی در مدیریت امور مالیشان داشته باشند که نمونه بارز آن عدم برنامه ریزیشان برای بازنشستگی است.
مثال:
مثلاً در ایالات متحده، ۵۰ درصد نیروی کار حقوق بازنشستگی ندارند و از بین بقیه، تقریباً ۷۵ تا ۸۰ درصدشان حقوق بازنشستگی ناکارآمدی دارند. بی تردید، جامعه ما ر ا از لحاظ دانش مالی ضعیف کرده است و بنابراین خودمان باید به خودمان آموزش دهیم. وقتی که در دوران تحول اقتصادی عظیم به دنبال ثروت هستیم، خیلی مهمتر است که خودمان به دنبال آموزش مالی خوب برویم.