درخواست مشاوره تماس

جشنواره

موسسه کارآفرین آوای مشاهیر
با تفاسیر فوق بنظرتان چگونه می توانستیم وضعیت  شاخصی مثل Nifty Fifty (مجموعه ای از 50 سهام بزرگ و محبوب بورس ایالات متحده در دهه 70 ) را تشخیص دهیم؟!

سود این سهام هر ساله رو به رشد بود و از این لحاظ پتانسیل مناسبی برای سرمایه گذاری در بلند مدت داشتند، اما در سال 1973 به سقف قیمت رسیدند و علیرغم اینکه در سال بعدی هم درآمدشان رشد پیدا کرده بود، قیمت آن ها ثابت ماند. در واقع می خواهم بگویم این اتفاق حاصل نگرش منفی فعالان بازار نسبت به این گروه سهام بود، نه کاهش درآمد آن ها.

موسسه کارآفرین آوای مشاهیر

هدف موسسه کارآفرین آوای مشاهیر:

اینها پرسش هایی هستند که سعی شده در این مقاله در موسسه کار آفرین آوای مشاهیر در راستای آموزش بورس در شیراز منتشر شده است . به طور مختصر پاسخ داده شوند. پس تا پایان با ما همراه باشید.

شاخص هایی هم که من استفاده می کنم به همین نحو کار می کنند، این ها بر اساس شرایط بازار سیگنال صعودی یا نزولی را منعکس کرده و من با ترکیب این موارد متوجه می شوم که بازار در کدام مرحله از چرخه کلی قرار دارد. به عنوان مثال در مرحله چهارم طبق تعریف اولیه بازار سهام صعودی، کالا صعودی و اوراق قرضه نزولی می باشد.

یکی از شاخص هایی که من استفاده می کنم نرخ بهره تجاری است، این نرخ بهره برای تامین سرمایه نهاد ها و شرکت ها در نظر گرفته شده است.اگر مقدار این شاخص بالاتر از میانگین متحرک 12 ماهه آن باشد، سیگنالی برای وقوع مرحله چهارم است.

از آنجایی که بازار سهام نسبت به سایر بازارها وابستگی بیشتری به رواشناسی جمعی دارد، ممکن است نتوان با شاخص ها آن را به درستی پیش بینی کرد. بازار اوراق قرضه و کالا از نظر رفتاری همخوانی بیشتری با شاخص های اقتصادی دارند.

 هنگامی که بازار سهام بر خلاف پیش بینی شاخص های اقتصادی حرکت می کند، چه اقدامی انجام می دهید؟

راغب می شوم که شرایط بازار را بیشتر بررسی کنم تا دلیل وضعیت پیش آمده برایم روشن شود.

من در مورد روند بازار سهام طی سال هایی که تاریخ آن ها به 5 ختم می شود (مانند 1875یا 1865 یا 1855-سال پنجم از یک دهه) کنجکاو بودم. با بررسی هایم متوجه شدم از سال 1885 تاکنون بازار سهام در پایان سال پنجم از یک دهه بازدهی مثبتی داشته است. که مقدار این بازدهی در قرن بیستم بطور متوسط 29% بوده است.

نکته قابل تامل دیگر اینست که تا قبل از سال 1885 فقط دو سال زیان ده یعنی سال های 1875 و 1845 در میان آن ها وجود دارد که هر دو در اواسط دوره رکود اقتصادی بودند. پس از مشاهده این آمار، به ذهنم رسید که احتمالا این پدیده ناشی از چهار سال رکود بازار باشد که به سال پنجم نیز سرایت کرده است، اما آمار نشان می داد در سال های ما قبل سال پنجم در این دو دوره، اکثرا بازار در حالت اشباع خرید بوده است.

سپس سیاست های پولی را طی دوره های پنج ساله مذکور بررسی کردم تا مشابهت هایشان را بیابم که باز هم نتیجه ای حاصل نشد. در ادامه به سال های دورتر رجوع کرده و دهه 50 را نیز به همین روش بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که اغلب در 3 سال از دوره 5 ساله شاخص ها در وضعیت نزولی قرار داشته اند.

بنابراین می بینیم که هیچ منطقی برای اثبات روند صعودی بازار در سال پنجم از یک دهه وجود ندارد، اما این چرخه در گذشته بازار تکرار شده و به وضوح قابل مشاهده است.

آیا برای تایید اندیکاتورهای اقتصادی به تحلیل تکنیکال رجوع می کنید؟

می توان از این تکنیک استفاده کرد اما مشکل اینست که شاخص های اقتصادی بر اساس تئوری های علمی است، اما تحلیل نموداری بر اساس تصورات ذهنی و نظرات شخص می باشد.

من هیچ وقت شاخص های اقتصادی را نادیده نمی گیرم، مگر اینکه در مواردی تحلیل تکنیکال و شاخص های اقتصادی کاملا در تضاد باشند.

اما می توان از بعضی ابزار تکنیکالی کاملا علمی و بدون دخالت نظر شخصی استفاده کرد!؟

بله درست است.ی کی از ابزار تحلیلی مورد علاقه من، میانگین متحرک 12 ماهه می باشد که برای شاخص S&P 500 استفاده می کنم. اگر این شاخص کمتر از میانگین متحرک 12 ماهه باشد و اندیکاتور های اقتصادی نشان دهنده رکود باشند، بازار سهام وضعیت نزولی سنگینی را تجربه خواهد کرد.

آیا از این قاعده فقط برای شاخص S&P 500 استفاده می کنید؟

نه الزاما.همین روش را می توان برای سایر شاخص های کالایی هم استفاده نمود.

به طور مثال من اندیکاتور دیگری به نام شاخص گستردگی ( تعداد کالاهایی که بصورت انفرادی بالاتر از میانگین متحرک 24 ماهه خود هستند را بصورت درصد بیان می کند) دارم.این شاخص از دهه 60 تاکنون روند با ثباتی را طی کرده است که نمودار آن نیز دسترس هست.

تا این لحظه ما اینگونه متوجه شدیم که کار شما تحلیل بلند مدت بازار با بررسی میانگین متحرک های ماهیانه و اطلاعات قیمتی گذشته طولانی مدت و… می باشد.

اما امروزه مردم برای تحلیل و انجام معاملات ابزارهای مالی، دوره های کوتاه مدت تری را می پسندند. نظر شما چیست؟

کامپیوترها و فناوری های جدید معاملاتی باعث شده اند، افراد دیدگاه سرمایه گذاری کوتاه مدتی در پیش گرفته و خواهان یک شبه ثروتمند شدن باشند. که این به نظر من اصلا چیز خوبی نیست. درصد زیادی از افراد عادی شامل عموم مردم و حتی معامله گران حرفه ای چون مدیران مالی نهادی سعی می کنند بیشتر بر سرمایه گذاری در کوتاه مدت تمرکز داشته باشند.که بنظرم این رویکرد یک افیون خطرناک در معامله گری است.

موفق ترین معامله گران کسانی هستند که بیشترین کنترل را روی احساساتشان حین معامله گری داشته باشند. اما هر چه بیشتر به سمت معاملات کوتاه مدت بروید، باید زمان طولانی تری در مقابل نمودار به تماشای نوسانات لحظه ای بازار بپردازید که خود این موضوع مسبب تقویت رویکرد هیجانی در معامله گران می شود.

بنظر من بجای معاملات چندین و چند باره میان روزی بهتر است معامله گران هفتگی نمودار ها را بررسی کرده و تصمیمات منطقی تری اتخاذ کنند. در واقع با تنظیم سفارش خرید/فروش در نقاط احتمالی مد نظر از قبل و بررسی های بلند مدت تر، دیگر لازم نیست همیشه برای شکار موقعیت های معاملاتی در مقابل نمودار باشید و می توانید با انجام یک کار مفید و مورد علاقه دیگر از زندگیتان لذت ببرید.

آیا سرعت عمل بالا برای انجام معاملات کوتاه مدت، می تواند عاملی در راستای آسیب زدن به معامله گران تازه کار باشد؟

به نظر من بسیار سخت است که بخواهیم لحظه به لحظه ارزش سهام خود را محاسبه و آن را تحلیل کنیم.البته نمی توان خیلی نسبت به این روش منتقد بود زیرا معامله گران موفقی هرچند به تعداد بسیار محدود در این زمینه وجود دارند.

نظر شما در مورد ایجاد سیستم های معاملاتی مکانتیکی برای کسانی که دیدگاه سرمایه گذاری کوتاه مدت دارند، چیست؟

ایجاد سیستم معاملاتی مکانیکی ( Mechanical Trading System به سیستم هایی که سیگنالهای ورود و خروج تولید می کنند و معامله گر می تواند بصروت دستی آنها را اجرا کند) بر اساس دوره های زمانی کوچک (کوتاه مدت) مملو از مشکلات است. خود من هنوز در این زمینه به سیستم مناسبی نرسیده ام.

نمی گویم که این کار غیر ممکن است، فقط چیزی که تابحال مشاهده کرده ام این است که روش های مبتنی بر دوره های زمانی بزرگ تر (فراچارت: تام فریم های بلند مدت) در دراز مدت ثبات عملکرد بهتری دارند، به ویژه اگر مولفه های بین بازاری هم در این سیستم های معاملاتی دخیل باشد.

یکی از روش های معمول ارزش گذاری سهام در بازار این است که معامله گران با فرمول های مرسوم، ارزش ذاتی را محاسبه کرده و بر مبنای آن در صورتی که قیمت ها بیش از ارزش ذاتی باشند، موقعیت فروش و در غیر اینصورت (قیمت کمتر از ارزش ذاتی) موقعیت خرید در نظر گرفته می شود.

نظر شما در مورد این روش چیست؟

من از مدل های ارزش گذاری برای شاخص ها استفاده نمی کنم، اما بصورت استثنا مواردی چون سود شاخص S&P 500 را ملاک در نظر می گیرم. بنظرم مدل های ارزش گذاری نیز، مبتنی بر احساس و تفکر افراد در مورد درآمد، ارزش و سود سهام هستند.

تشخیص حالت اشباع خرید/فروش سهام زیاد کار سختی نیست، اما صرفا نمی توان بر اساس آن ها خرید و فروش کرد و باید به دنبال نشانه های تغییر روند بود. زیرا همانگونه که در طول دوره حباب بازار سهام مشاهده کردیم، یک وضعیت اشباع خرید ممکن است مدت ها طول کشیده و چه بسا تشدید هم بشود.

بعبارت دیگر تغییر روند، ناشی از تغییر دیدگاه اکثریت معامله گران می باشد، و اینگونه مواقع بهترین زمان برای استفاده از مدل های ارزش گذاری جهت تایید ورود به معامله است.

بعضی تحلیلگران هم برای ارزش گذاری از شاخص S&P به عنوان مرجع استفاده می کنند. اگر این شاخص بالاتر از حد نرمال باشد، نشانه ای از سطوح اشباع خرید و قریب الوقوع بودن اصلاح بازار است.